وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من | اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من | |
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من | هست از پس پرده گفتوگوی من و تو | |
– | ||
كمال الدين اسماعيل اصفهاني | ||
بر حال تباه مردم بد گرید | کس نیست که تا بر وطن خود گرید | |
امروز یکی نیست که بر صد گرید | دی بر سر مردهای دوصد شیون بود |
نویسنده گان، محققان و شاعران ایرانی قالبهای شعر

شاهنامه ، بوستان ، تاریخ بیهقی ، منطقالطیر ، مثنوی ، حافظ سعدی ، رباعیات خیام
سهل مشمر سخن سرد به روشنگهران که نفس بر رخ آیینه ز سیلی کم نیست
—
خودتو جرنده
———-
دل ز نابینایی خود میکشد بار جسد تا گره در سینه دارد دانه، خاکش بر سر است
—
—
نصربن احمد- دربار سامانیان
ترجمه تاریخ طبری از ابوعلی بلعمی، آثار ابوریحان بیرونی (440 ق) وابوعلی سینا (428 ق) در روزگار سامانیان پدید آمدند. دانشمندان برجسته ای مانند محمد زکریای رازی (313 ق) ابونصر فارابی (339)،
بسیاری از شاعران بزرگ مانند فردوسی (410/416 ق) در این روزگار یا متأثر از آن برآمده اند.
زمانه، چون نگری، سربه سر همه پندست بسا کسا! که به روز تو آرزومندست کرا زبان نه به بندست پای دربندست |
زمانه، پندی آزاد وار داد مرا به روز نیک کسان، گفت: تا تو غم نخوری زمانه گفت مرا: خشم خویش دار نگاه |
فرقه شيطان پرستي دفاع از شیطان و ابلیس در ادبیات فارسی و عرفان اسلامی. حسین بن منصور حلاج صوفی مشهور سده سوم و چهارم شبلی جزو صوفیانی است که پا را از دایرة احتیاط بیرون نمیآورد. او در قضیّة بر دار کردن حلّاج «موافقت را گِلی انداخت» (عطّار، 1346: 592). کشف المحجوب هجویری
شیخ عطّار نیشابوری (زادهٔ ۵۴۰ در نیشابور – درگذشتهٔ ۶۱۸ هجری قمری در شادیاخ نیشابور) اسرارنامه ۳۳۰۵ بیت در ۲۲ مقاله. سه مقاله نخستن آن به ترتیب دربارهٔ توحید و نعت رسول اکرم و فضائل خلفای راشدین است. از مقاله چهارم به بعد دربارهٔ موضوعات گوناگون تصوف است. الهی نامه این کتاب که عطار خود در اواخر عمرش در مختارنامه (و شعر زیر) با نام خسرونامه به آن اشاره میکند سرشار از داستانهای دلکش کوتاه و بلند است مختارنامه مجموعه رباعیات دارای پنجاه باب روزبه پور دادویه معروف به ابومحمد عبدالله ابن مقفع (زادهٔ ۱۰۴ در فیروزآباد – درگذشتهٔ ۱۴۲ هجری قمری در بغداد)
خیام نیشابوری – هیچ حقیقتی در دین نیست. نیکی و بدی که در نهاد بشر است شادی و غمی که در قضا و قدر است
—
خاقانی
|
حافظ
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم |
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت | |
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم | خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست | |
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم | من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم | |
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم | گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق | |
وین دفتر بیمعنی غرق می ناب اولی | این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی | |
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی | چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم | |
هم سینه پر از آتش هم دیده پرآب اولی | چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی | |
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی | من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت | |
چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اولی | تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست |
—
ای غافل از رنج هوس آیینهپردازی چرا چون شمع بار سوختن از سر نیندازی چرا
بیدل دهلوی
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
در کف شیر نر خونخواره ای غیر تسلیم و رضا کو چاره ای
شهید بلخی در سال (۳۲۵ هجری قمری)
اگر غم را چو آتش دود بودی جهان تاریک ماندی جاودانه
درین گیتی سراسر گر بگردی خردمندی نیابی شادمانه
بر سردر سرای ابوالحسن خرقانی چنین نوشته اند
هركه در این سرای درآمد نانش دهید و از ایمانش نپرسید,
چرا كه آنكه به درگاه ایزد باریتعالی به جان ارزد, البته بر خان بوالحسن به نانی بیرزد
عید من آن روزے است کـــه زحمت یک سال دهقان شـــام یک شب پادشاه نباشد
چگوارا
ای که رفتی به زیارت خبری بود
از آه یتیمان گرسنه اثری بود
ای شیخ بگو شمش طلا را چه کسی خورد
از سفره مردان وطن نان چه کسی برد
ای شیخ بگو مشکل ما پوشش زن بود
یا آنکه شبی با دل خوش سیر شدن بود
هفتاد ساله روی کونم ميشينم با 80 كيلو وزن ولی پینه نَبَستِه..
نميدونم آخوندا چجوری با دو ركعت نماز پيشونيشون پينه ميبنده!
اكثر انسانها حتی جسارت دور ريختن لباسهايی كه مدتهاست بدون استفاده در كمدهايشان آويخته شده را ندارند
بعد از آنها توقع داريم كه باورهای غلطی را كه قرن هاست در ذهنشان زنجير شده است به راحتي كنار بگذارند و دور بريزند …!!!
جهل نرمترين بالشی است كه بشر میتواند آ رام بخوابد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد
ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن تأثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
سیف فرغانی